دین حق

برای شناخت بهر دین

دین حق

برای شناخت بهر دین

اولاد آنحضرت

اولاد آنحضرت

مورخین تعداد اولاد على علیه السلام را مختلف نوشته‏اند و تا سى و شش تن (18 پسر و 18 دختر) ثبت کرده‏اند شیخ مفید و علامه طبرسى 27 اولاد براى آنحضرت ذکر کرده‏اند و ما ذیلا بطور اختصار بدانها اشاره مینمائیم.

حسن بن على علیهما السلام بزرگترین اولاد آنحضرت بوده و براى دانستن شرح حال و تاریخ زندگانى او بکتاب حسن کیست؟تألیف نگارنده مراجعه شود (1) .

حسین بن على علیهما السلام دومین اولاد على علیه السلام بوده و براى دانستن شرح حال و تاریخ زندگانى او بکتاب حسین کیست؟تألیف نگارنده مراجعه شود (2) .

زینب کبرى (عقیله) در سال ششم هجرى بدنیا آمد و در حباله نکاح پسر عم خود عبد الله بن جعفر بود.

زینب صغرى که کنیه‏اش ام کلثوم بود.

مادر این چهار تن فاطمه زهرا دختر رسول اکرم صلى الله علیه و آله و اولین زوجه على علیه السلام بود و تا فاطمه علیها السلام در قید حیات بود آنحضرت زوجه دیگرى در اختیار نداشت .ـمحمد حنفیه که کنیه‏اش ابو القاسم و مادرش خوله دختر جعفر بن قیس حنفیه است.

6 و 7ـ عمرو رقیه که توأم (دو قلو) بدنیا آمدند و مادرشان ام حبیب دختر ربیعه است.

8 و 9 و 10 و 11ـ عباس (حضرت ابو الفضل) و جعفر و عثمان و عبد الله که هر چهار تن در کربلا بدرجه رفیعه شهادت نائل آمدند و مادرشان ام البنین دختر حزام بن خالد کلابى است که در رثاء فرزندانش گوید:

یا من راى العباس کر على جماهیر النقد 
و وراه من ابناء حیدر کل لیث ذى لبد 
انبئت ان ابنى اصیب برأسه مقطوع ید 
ویلى على شبلى امال برأسه ضرب العمد 
لو کان سیفک فى یدیک لمادنى منه احد

و على علیه السلام ام البنین را برهنمائى عقیل تزویج نمود چون عقیل بانساب عرب آشنا بود حضرت باو فرمود که براى من زنى اختیار کن تا فرزند شجاعى آورد عرض کرد ام البنین کلابیه را تزویج کن که از پدران او شجاعتر کسى در قبائل عرب نبوده است و مقصود على علیه السلام وجود حضرت ابو الفضل بود که با برادران دیگرش در رکاب با سعادت حسین علیه السلام در کربلا شربت شهادت نوشیدند سید جعفر حلى ضمن قصیده غرائى در مورد شجاعت عباس علیه السلام که از پدرش ارث برده بود گوید:

بطل تورث من ابیه شجاعة 
فیها انوف بنى الضلالة ترغم‏ 
فى کفه الیسرى السقاء یقله‏ 
و بکفه الیمنى الحسام المخذم‏ 
قسما بصارمه الصقیل و اننى‏ 
فى غیر صاعقة السماء لا اقسم.

12ـ یحیى که مادرش اسماء بنت عمیس بود و یحیى در کودکى پیش از شهادت پدرش از دنیا رفت .اسماء قبلا زوجه جعفر بن ابیطالب بود پس از شهادت‏جعفر در جنگ موته ابو بکر او را تزویج کرد و محمد از او بوجود آمد پس از وفات ابو بکر على علیه السلام اسماء را بحباله نکاح خود در آورد.

13 و 14ـ ام الحسن و رمله مادرشان ام سعید دختر عروة بن مسعود ثقفى است.

15ـ16ـمحمد اصغر مکنى بابو بکر و عبد الله مادرشان لیلى دختر مسعود دارمیه و هر دو در کربلا بشهادت رسیدند.

17 تا 27ـ نفیسه،زینب صغرى،رقیه صغرى،ام هانى،ام کرام،جمانه،امامه،ام سلمه،میمونه،خدیجه،فاطمه که از زنان دیگر آنحضرت بودند و اعقاب على علیه السلام فقط از پنج تن از اولاد او یعنى حسنین علیهما السلام و محمد حنفیه و حضرت ابو الفضل و عمر میباشد (3) .

پى‏نوشتها:

(1) این کتاب تا کنون دو مرتبه بوسیله انتشارات فراهانى بقطع وزیرى و جیبى چاپ شده است .

(2) این کتاب چهار مرتبه بوسیله انتشارات فروغى بطبع رسیده است.

(3) ارشاد مفید جلد 1 باب 4ـاعلام الورى

 

اصلاحات فرهنگی

 اصلاحات فرهنگی

 من أصلح بینه و بین ا... أصلح ا... ما بینه و بین الناس و من أصلح أمر آخرته أصلح ا... له أمر دنیاه

هر آنکس که رابطه خود وخدا را اصلاح کند، خداوند رابطه بین او و مردم را اصلاح خواهد کرد. و هر کس امور مربوط به آخرتش را پسندیده گرداند، خداوند کارهای دنیای او را صلاح خواهد بخشید.

مهمترین گام در یک برنامه جامع اصلاحات ، اصلاحات فرهنگی است. اگر اصلاحات فرهنگی در یک جامعه به خوبی شکل گرفت و فرهنگ و اعتقادات مردم متعالی شد، تمام ابعاد دیگر اصلاحات به راحتی محقق خواهد گشت.

 تعریف اصلاحات فرهنگی :

اصلاحات فرهنگی چیزی جز حاکمیت حقیقی دین (اسلام حقیقی) بر زندگی فرد و اجتماع نیست، در حقیقت هدف از اصلاحات فرهنگی، حاکم کردن ″خدامحوری″ بجای ″هوا محوری″ است.

در اینجا به دو اقدام اساسی امام (ع) در این زمینه می پردازیم :

1- مبارزه با انحرافات دینی :

- نفی بدعتگرایی و مبارزه با جهل عمومی

مشکل مهمی که در سر راه علی (ع) در هنگام تحویل گرفتن حکومت قرار داشت، انحرافات دینی و همان چیزی بود که اصحاب تحت بدعتگرایی، عثمان را به آن متهم کرده بودند. جدای از بدعتها، مشکل مهم دیگر آن بود که بسیاری از مردم آگاهی درستی از دین نداشت و اقدامی در جهت ارائه آگاهیهای مذهبی به آنان صورت نگرفته بود. در اینجا به ذکر برخی از نمونه های عینی تحریفات که امام با آنها درگیر شد، می پردازیم:

خلیفه دوم و سوم بر این باور بودند که آنان حق دارند تا در برخی ازامور برخلاف قرآن و سنت پیامبر اکرم (ص) ، برای خود تشریح ویژه واحکام جدید وضع نمایند. این افعال و اعمال خلفا به مرور زمان به عنوان یک اصل شرعی غیر قابل تخطی،‌توسط مسلمانان پذیرفته شد. از جمله ترک سهم ذوی القربی و مؤلفه قلوبهم، متعه و ... و یا بدعت برگزاری نماز تراویح- که خلیفه دوم با پذیرفتن آنکه بدعت است می گفت که بدعت خوبی است-، کامل خواندن نماز توسط عثمان در منا- برخلاف پیامبر (ص) و حتی خلفای قبل.

چون خلفا و صحابه معیار دقیقی برای نقض حکم خدا و یا سنت رسول گرامی اسلام (ص) نداشتند، در بسیاری مواقع دچار دوگانگی می گشتند از جمله آنجا که از خلیفه دوم سؤال شد، آیا خلیفه مسلمین حق دارد برای خود جانشینی انتخاب کند یا خیر؟ او در پاسخ گفت: جانشین انتخاب نکردن سنت است و جانشین انتخاب کردن هم سنت ! (یعنی هر دو صحیح است. این پاسخ به این علت بود که او بخوبی به خاطر داشت که بعد از فوت پیامبر اکرم (ص) او و دوستانش- برخلاف واقع- بیان کرده بودند که پیامبر برای خود جانشینی معین نکرده است واین سنت است ! اما خلیفه اول برخلاف سنت نبوی ( ! ) عمر را به جانشینی خود برگزید!) امام در    نامه ای به مالک فرمود :

فان هذا الدین کان اسیرا فی ایدی الاشرار، یعمل فیه بالهوی و تطلب به الدنیا  (نامه 53 نهج البلاغه)

این دین در دست اشرار اسیر بوده، در آن به هوس می راندند و به نام دین ، دنیا را  می خواندند.

 - لغو ممنوعیت بیان احادیث پیامبر گرامی اسلام (ص) و برخورد با پدیده قصه خوانی

-           یکی از انحرافات مهمی که بطور اصولی سبب ایجاد انحرافات زیادی در جامعه اسلامی شد، منع نقل و کتابت حدیث بود که از زمان خلیفه دوم آغاز گردید و عملاً در ادامه کلام حسبنا کتاب الله و در جهت تضعیف سنت رسول الله انجام می گرفت. از زمان خلیفه دوم،‌ در کنار جلوگیری از کتابت حدیث، قصه خوانان که عموماً از علمای یهود و نصاری بودند، اجازه یافتند تا در مساجد برای مردم قصص یهودی را درباره انبیای پیشین و رهبانان مسیحی نقل کنند و بدین ترتیب حجم زیادی از داستانهای دروغین و احادیث ساختگی وارد کتب دینی گردید. حضرت علی (ع) در برابر سیاست عدم کتابت حدیث بر فراز منبر اعلام فرمود:

کسانی که مایل هستند تا علم را بنویسند، کاغذ و قلمی فراهم آورند.

″حارث اعور″ وسایل نوشتن فراهم نمود و آنچه حضرت نقل می کرد می نوشت. امام علی (ع) در کنار رواج کتابت حدیث، با پدیده قصه خوانی برخورد کرده از قصه خوانی به شدت نهی کرد و حتی زمانی که امام به بصره آمد، تمام قصه خوانان را از مسجد بیرون نمود.

به هر روی امام آن چنان در اجرای دقیق سنت رسول خدا (ص) اصرار داشت که حتی  می کوشید تا تمامی حرکات و سکناتش شبیه پیامبر اکرم (ص) باشد، چنانچه خود نیز  می فرمود:

بهترین بنده خدا امام عادلی است که در کار احیای سنت می کوشد

همانطور که شرورترین بندگان خدا را پیشوای ظالمی است که سنت را از بین ببرد.

(نهج البلاغه خ 164)

شاید بتوان گفت مهمترین ثمره حکومت 5 ساله علی (ع) احیای سنت نبوی و نشان دادن چهره حقیقی اسلام به مردم آن زمان و انسانهای آینده است.

 2- مبارزه با فساد اجتماعی

مشکل دیگر امام فساد اجتماعی بود. رفاه گرایی شدید ، دنیاگرایی و فزون خواهی که به علت گسترش زاید فتوحات و سرازیر شدن سیل عظیم غنائم به سرزمینهای اسلامی و فقدان رهبری آگاه جهت تربیت مداوم مردم و استفاده درست از این سرمایه ها رخ داده بود سبب تضعیف آرمانهاو ارزشهای دینی در جامعه گردیده، به دین جز به صورت ظاهری بهای چندانی داده نمی شد.

در چنین شرایطی امام علی (ع) مصمم شد تا در طی خطبه های خود در این باره مفصل صحبت کند و مردم را از دنیاگرایی پرهیز دهد. به همین قیاس، او طی نامه هایی به کارگزاران خویش، آنان را از نشستن بر سر سفره های رنگین که در دورعثمان بسیار طبیعی شده بود، نهی نمود. با توجه به اهمیت بحث زهد و اعراض از دنیا و اینکه در میان موضوعات مطرح در کتاب نهج البلاغه ، بیشترین حجم را به خود اختصاص داده است، بطور مختصر به ابعاد این موضوع مهم می پردازیم :

تعریف زهد :

«زهد» و «رغبت» اگر بدون متعلق ذکر شوند «نقطه مقابل یکدیگرند. زهد یعنی اعراض و بی میلی در مقابل رغبت که عبارت است از کشش و میل. در نهج البلاغه دو تعریف از زهد ارائه شده است، که هر دو، معنی فوق را می رساند :

1- ای مردم زهد عبارت است از کوتاهی آرزو و سپاسگزاری هنگام نعمت و پارسایی نسبت به نبایستنیها (معصیتها) (خطبه 79)

2- (( الزهد بین الکلمتین من القرآن. قال الله سبحانه : ((لکیلا تأسوا علی ما فاتکم و لا تفرحوا بما آتاکم...)) (حکمت 439)

یعنی : زهد در دو جمله قرآن خلاصه شده است : (( برای اینکه متأسف نشوید بر آنچه (از مادیات دنیا) از دست می دهید و شاد نکردید بر آنچه خدا به شما می دهد)) هر کس بر گذشته اندوه نخورد و برای آینده شادمان نشود بر هر دو جانب زهد دست یافته است.

 فلسفه زهد :

1- ایثار : انسان زاهد آنچه دارد به نیازمندان می بخشد زیرا قلب حساس و درد آشنای او آنگاه به نعمتهای جهان دست می یازد که انسان نیازمندی نباشد.

شعار ((الجار ثم الدار)) رسم جاری خاندان علی و زهرا بود،‌که در آیات پرشکوه سوره ((دهر)) نیز منعکس گردیده است.

2- همدردی : آنجا که اجتماع به دو نیم می شود: برخوردار و محروم، در درجه اول کوشش مرد خدا این است که به تعبیر امیرالمؤمنین (ع) وضع موجود مبنی بر پرخوری ظالم و گرسنگی مظلوم را دگرگون سازد و این پیمان خدا با دانایان است. در درجه دوم با ایثار و تقسیم آنچه در اختیار دارد به ترمیم وضع نابسامان مستمندان می پردازد اما همینکه می بیند عملاً‌ راه برخوردار کردن و رفع نیازمندیهای ایشان مسدود است، با همدردی و هم سطحی و شرکت عملی در غم مستمندان، بر زخمهای دل آنها مرهم می گذارد.

علی (ع) در دوره خلافت بیش از هر وقت دیگر زاهدانه زندگی می کرد، می فرمود: خداوند بر پیشوایان دادگر فرض کرده است که زندگی خویش را با طبقه ضعیف تطبیق دهند که رنج فقر ، مستمندان را ناراحت نکند.

3- آزادگی و آزادگی : انسان بالفطره میل به تصاحب، تملک و بهره مندی از اشیا دارد ولی آنجا که می بیند اشیا به همان نسبت که در بیرون او را مقتدر می سازند، در درون ضعیف و زبونش کرده و مملوک و برده خویش ساخته است، در مقابل این بردگی طغیان می کند و نام این طغیان ((زهد)) است، دلبستگی نداشتن شرط لازم آزادگی است،‌ اما شرط کافی نیست، عادت به حداقل برداشت از نعمتها و پرهیز از عادت به برداشت زیاد، شرط دیگر آزادگی است.

حضرت در خطبه 158 در این باره می فرماید :

دنیا گذرگاه است نه قرارگاه و مردم در این معبر و گذرگاه دو دسته اند برخی خود را  می فروشند و برده می سازند و خویشتن را تباه می کنند و برخی برعکس خویشتن را  می خرند و آزاد می سازند.

 

4- معنویت : اگر کسی بویی از معنویت برده باشد می داند که انسان از قید هواپرستی آزاد نگردد و تا طفل جان از پستان طبیعت گرفته نشود و بصورت وسیله در نیاید ، سرزمین دل برای رشد و نمو احساسات پاک و اندیشه های تابناک و عواطف ملکوتی آماده نمی گردد.

تضاد دنیا و آخرت :

مسأله تضاد دنیا و آخرت و اینکه نزدیکی به یکی مسبب دوری از دیگری می شود، همه مربوط به جهان دل و ضمیر انسان و دلبستگیها و عشقهاست، چرا که خداوند به انسان دو دل نداده است. ((ما جعل الله لرجل من قلبین فی جوفه)) با یک دل بیش از یک معشوق نمی توان برگزید، این است که وقتی از علی (ع) درباره جامه اش که کهنه و مندرس بود سؤال کردند فرمود :

همانا دنیا و آخرت دو دشمن مشخص و دو راه مختلفند، هرکس دنیا را دوست بدارد و رشته تسلط دنیا را به گردن خود بیندازد تبعاً آخرت را و آنچه مربوط به آخرت است دشمن  می دارد.

[[زهد عبارت است از برداشت کم برای بازدهی زیاد]]

آری آنان که از مواهب دنیوی کمتر استفاده می کنند، نه تنها در پیمودن مدارج عالیه انسانی سریعتر پیش می روند بلکه حتی در فعالیتهای جسمانی نیز افراد مقاومتر و پایدارتری هستند چرا که پرهیز از غرق شدن در مادیات، گوهر فکر و اراده آدمی را جلا می بخشد.

 

اصلاحات اداری

اصلاحات اداری

 اصلاحات اداری ،‌نخستین گام در تحقق اصلاحات در یک جامعه است چرا که :

فلیست تصلح الرعیه الا بصلاح الولاه و لا تصلح الولاه الا باستقامه الرعیه

مردم اصلاح نمی گردند مگر با شایسته شدن زمامداران و زمامداران شایسته نمی گردند مگر با درستگاری مردم.

با نگاهی گذرا به حکومت عدل علوی در این بخش به مراحل ذیل بر می خوریم :

1- شایسته سالاری

الف- ملاک گزینش مدیران ارشد [دولتمردان] :

بالاترین مقام تنظیم کننده برنامه های دولت، وزرا، هستند. از این رو صلاح، اعتدال و عظمت حکومت با درستگاری و صلاح ایشان ارتباط مستقیم دارد. از نظر امیر مؤمنان علی (ع) این افراد علاوه بر صفاتی که بقیه کارگزاران دولتی دارند باید دارای صفات دیگری نیز باشند :

- همکار دولتهای ستمگر قبلی نباشند :

 

إن شر وزرائک من کان للاشرار قبلک وزیرا

بدترین وزرای تو کسانی هستند که پیش از تو وزیر و همکار زمامداران ظالم بوده اند و در گناهانشان شریک و یار

پس نباید که اینان رازداران تو باشند، زیرا اینان همکاران گناهکاران و برادران ستمگرانند. در حالیکه تو بهترین جانشین را در اختیار داری ، کسانی که از نظر فکر و نفوذ اجتماعی کمتر از آنان نیستند و در مقابل ،‌بار گناهان آنها را بر دوش ندارند.

برتری نیروهای حزب الهی بر طاغوتی :

اینان هزینه شان بر تو سبکتر، همکاریشان با تو بهتر، محبتشان نسبت به تو بیشتر، و انس و الفتشان با بیگنگان کمتر است، بنابراین آنها را از نزدیکان و رازداران خویش قرار ده.

از دیدگام امام عادلی چون علی (ع) نیروهای متعهد نیز علاوه بر شرایط خوش فکری،‌دارای نفوذ اجتماعی،‌کارآمد، عاشق انجام وظیفه، دوستدار دولت اسلامی و بیزار از دشمنان و بیگانگان ، بایستی با ضوابط و معیارهای دیگری نیز گزینش و هر یک به اندازه ظرفیت و تواناییشان  جذب و دفع گردند تا زمینه رشد نابجای نالایقان و منزوی شدن افراد لایق فراهم نگردد :

پس افرادی را که در گفتن حق از همه صریحتر و در مساعدت و همراهی نسبت به آنچه خداوند برای اولیائش دوست نمی دارد کمتر به تو کمک می کنند، مقدم دار خواه موافق میل تو باشند یا نه.

در حکومت عدل علوی،‌ کارمندی پیشرفت می کند که از صراحت و صداقت و پاکی بیشتری برخوردار باشد نه آن کسی که متملق ، چاپلوس و ریاکار، متظاهر، و بله قربان گو است، زیرا وظیفه حاکم جستجوی پاکان و نزدیک شدن به راستگویان و صراحت پیشگان است.

ب- ملاک گزینش کارمندان :

امام علی (ع) در نامه 53 نهج البلاغه خطاب به مالک ضمن اشاره به حاکم شدن ضوابط بر روابط در گزینش کارمندان می فرمایند:

ای مالک در امور کارمندانت دقت کن ، آنها را با امتحان و آزمایش بکار گمار و از روی بخشش و نظر شخصی و با استبداد رأی انتخاب نکن، زیرا این روش نوعی استبداد و خیانت است.

 

و حضرت در ادامه ضوابط گزینش کارمندان را چنین بیان می فرمایند :

و توخ منهم اهل التجربه والحیا، من اهل بیوتات الصالحه و القدم فی الاسلام المتقدمه

1- دارای تجربه کاری در مسئولیت محوله                           2- حیاء و عفت                                                 3- اصالت خانوادگی                                                                 4- پیشگام در نهضت اسلامی

عملکرد علی (ع) در عزل و نصب کارمندان :

1- عزل کارگزاران نالایق : علی (ع) در اولین اقدامش در زمینه اصلاحا ت اداری، آن استانداران خلیفه سوم را که فقط بر اساس روابط منصوب شده، دارای ضوابط ذکر شده نبودند، عزل نمود. بسیاری از اطرافیان حضرت ازجمله ابن عباس از سر خیر اندیشی خواستند که عزل معاویه را به تأخیر بیندازند اما امام که می دانست با سازش با ظلم و بیداد نمی توان پایه های حکومت عدل و داد را استحکام بخشید بلکه ریشه های نوبنیاد آن را هم سست خواهد نمود، پیشنهاد ایشان را نپذیرفت.

2- انتخاب کارگزاران شایسته : امیرمؤمنان علی (ع) تمام تلاش خویش را بکار گرفت تا بر اساس اصل مهم رعایت اهلیت یا شایسته سالاری، کارگزاران شایسته ای را برای انجام امور بگمارد. افرادی چون عمار یاسر. مالک اشتر نخعی، محمدبن ابی بکر، کمیل بن زیاد و ... که نه تنها افراد لایق و کارآمدی بوده، بلکه از نظر تقوی و صفات عالیه انسانی سرآمد مردان روزگار خویش بودند.

2- مشخص نمودن دقیق وظایف کارگزار :

علی (ع) هرگاه فردی را جهت انجام مسئولیتی بر می گزید، طی فرمانی وظایف او را بطور دقیق مشخص نموده از کوتاهی و خیانت در انجام امور بیم می داد و بدینوسیله امکان هر گونه بهانه جویی را سلب می نمود. البته از نظر علی (ع) علاوه بر وظایف اداری، رعایت تقوی، ترس از روز قیامت، عمل به احکام الهی،‌ مدارا با مردم و مهربانی با ایشان، رفع نیازهای محرومین و دهها نکته اخلاقی دیگر از وظایف اخلاقی و انسانی کارگزاران حکومت اسلامی است.

 3- واگذاری مسئویت بر اساس توانائی و دادن اختیارات بر اساس مسئولیت

چون معیار واگذاری مسئولیتها لیاقت و توانایی است، لذا در حکومت علی (ع) حتی استانداردهای حضرت وظایف و اختیارات یکسانی نداشتند. آن عده از یارا ن حضرت که کاملاً مورد ا عتماد بوده و از لحاظ توانایی های فکری و اجرائی در حد بالایی بودند، به سمت استانداری مناطق حساس و بزرگ منصوب گشته و حضرت تقریباً تمام اختیارات خویش را به عنوان ولی امر مسلمین در آن مناطق به ایشان تفویض می نمود و لذا کلیه امور مربوط به نظام اداری ، قضائی، اقتصادی، ارتش و حتی بیان امور دینی، در اختیار ایشان بود. افرادی چون قیس بن سعد، محمد بن ابی بکر و مالک اشتر در مصر، عثمان بن حنیف و ابن عباس در بصره و خدیجه در یمن چنین اختیاراتی داشتند. مابقی کارگزاران بر اساس امور محوله، از اختیارات کمتری بهره مند بودند. حتی گاهی برای کمک به استاندارد یک منطقه، قاضی ، فرمانده ارتش و مأمور جمع آوری مالیات و ... جداگانه از سوی حضرت نصب می گردید.

4- تأمین مالی و رفاهی کارمندان

سیاست مالی علی (ع) در قبال کارمندان دولتی، دو وجه دارد. مخاطب یک وجه آن مدیران ارشد نظامند و مخاطب وجه دیگر آن مابقی کارمندان دولت، امام (ع) در تأمین حقوق کارمندان و تلاش جهت بهبود وضعیت معیشتی ایشان به مالک اشتر چنین دستور می دهند:

((ثم اسبغ علیهم الا رزاق و ...))

سپس به ایشان (کارمندان) حقوق فراوان بده، زیرا این کار، آنها را در اصلاح  خویش تقویت می کند وبه دنبال خیانت و رشوه نمی روند و از خیانت در اموالی که در اختیار آنهاست    بی نیاز می سازد . به علاوه، چنانچه از دستور تو سرپیچی کردند و در امانت خیانت ورزیدند، حجت بر آنها تمام است و می توانی متخلف را تنبیه کنی.

اما سیاست علی (ع) در قبال مدیران ارشد نظام ((ان الله فرض علی ائمه العدل ان یقدروا انفسهم بضعفه الناس کیلا یتبیغ بالفقیر فقره.)) است. یعنی خداوند بر پیشوایان دادگر واجب گردانیده است که زندگی خود را با طبقه ضعیف تطبیق دهند که رنج فقر ، مستمندان را ناراحت نکند.

5- نظارت مستمر و دقیق بر عملکرد کارگزاران و اطرافیان ایشان

نظام بازرسی و بازرسان ، چشم حکومت محسوب می شوند و حکومتی که نظام بازرسی صحیح و مطمئن نداشته باشد، همانند کوری است که معایب را نمی بیند و در منجلاب عیوب و مفاسد غوطه ور می شود. علی (ع) در اینباره به مالک می فرمایند :

با فرستادن مأموران مخفی راستگو و با وفا، کارهای آنان را زیر نظر بگیر ! زیرا بازرسی نهائی در کارشان آنان را به رعایت امانت و نرمی با توده مردم وادار می سازد.

سپس حضرت در ادامه به او امر می کنند که مراقب اطرافیان و دوستان و آشنایانش باشد که خدای نکرده از قدرت، سوء استفاده نکرده و در امانت خیانت نکنند و حتی نظام بازرسیش را مأمور کند که مواظب ایشان بوده و هرگونه انحرافی را گزارش دهند. با توجه به حساسیت بخش بازرسی وعلیرغم اینکه بفرموده حضرت باید از افراد راستگو و باوفا استفاده شود امام علی (ع) به این حد اکتفا نکرده و به مالک فرمان می دهند که چند بازرس را مأمور رسیدگی به یک کارگزار قرار بده، تا در صورتیکه همگی آنها خیانت یا فساد را تأیید کردند، حجت برتو تمام شود و بتوانی بدون درنگ او را مجازات کنی.

6- برخورد با کارگزار مختلف :

سیاست علی (ع) در برابر کارگزارانش ، سیاست پیشگیری از جرم است. لذا تمام شرایط پیشگیری (گزینش ، مشخص کردن وظایف،‌ تأمین مالی، بازرسی دقیق و ...) را بکار می گیرد. حال اگر با تمام این شرایط کسی تخلفی کرد، دیگر هیچ بهانه ای برای عدم برخورد با او وجود ندارد و لذا می فرمایند :

(هنگامی که خیانت کارگزار بر تو اثبات شد) فوراً او را احضار کن و زیر تازیانه کیفر بگیر و به مقدار خیانتی که کرده است تنبیه کن و رشوه هایی که گرفته از او پس بگیر.

پس این آدم را به کار مذلت نصب کن (او را از سمت قبلی عزل کن) و داغ خیانت بر پیشانیش بنه (یعنی همه مردم او را به عنوان خائن بشناسند) و به گردنش عار تهمت بیفکن. (یعنی در اجتماع متهم باشد تا دیگر کسی به او ا عمتاد نکند.)

برخورد شدید امام با ابن هرمه خیانتکار می تواند الگوی برای مسئولین کشور ما باشد. ابن هرمه یکی از مأمورین مراقب بازار اهواز بوده است. او مرتکب خیانتی شد هنگامی که بازرسان خبر خیانت وی را به امام (ع) رسانیدند، فوراً نامه ای به این مضمون به ((رفاعه)) حاکم اهوازنوشت (وقتی که نامه ام به دستت رسید و خواندی بلافاصله «ابن هرمه» را از مسئولیت بازار عزل      می کنی. به خاطر حقوق مردم او را زندانی کن و علیه او همه را با خیر کن تا اگر شکایتی دارند بگویند و مسأله را به همه کارمندان زیردستت گزارش کن تا نظر مرا بدانند. دراین کار نسبت به ابن هرمه کوتاهی نکنی که هم نزد خدا هلاک خواهی شد و هم به بدترین وجه تو را از کار برکنار می کنم،‌ به خدا پناهت می دهم که در این کار کوتاهی نشود.

... ای رفاعه ! همه زندانیان را برای تفریح به حیاط زندان بیاور غیر از ابن هرمه، مگر اینکه از جانش بترسی.)

آیا اگر در حکومت اسلامی با کارمندان متخلف اینچنین برخورد شود،‌هیچ وزیر یا  استاندار یا مدیر کل و حتی مأمور جزء به خود جرأت می دهد که خیانت کند یا رشوه بگیرد یا کاری کند؟ هرگز بلکه کار خود را به نحو احسن انجام خواهند داد و رضایت مردم را حاصل خواهند نمود.